از تکاثر تا کوثر (فصل پنجم از کتاب مطالعات قرآن در سیرهٔ نبوی چاپ نشر ۱۱۴)


فصل پنجم از کتاب مطالعات قرآن در سیرهٔ نبوی چاپ نشر ۱۱۴
پدیدآورندگان: دکتر محمّدعلی لسانی فشارکی و دکتر حسین مرادی زنجانی
به مناسبت جشن میلاد حضرت زهرا (س) - کانون زبان قرآن - ۱۴۰۰

فصل پنجم: « از تکاثر تا کوثر »
عظمت اسلام و ارزش مسلمانی (هویّت بخشی سیرۀ نبوی)

بسم اللّه الرحمن الرحيم .انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّك و انحر. إنّ شانئك هو الأبتر.

بسم الله الرحمن الرحیم. الهاكم التكاثر. حتّى زرتم المقابر. كلاّ سوف تعلمون. ثمّ كلاّ سوف تعلمون. كلاّ لو تعلمون علم اليقين. لترونّ الجحيم. ثمّ لترونّها عين اليقين. ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النعيم.

نسبت قرآن با سیرۀ نبوی

در اين مبحث، در پيِ تفسير سورۀ كوثر در آيينۀ سيرۀ پيامبراكرم هستيم تا جلوههايي از حضور و ظهور اين سوره را در سيرۀ آن حضرت مشاهده كنيم. نیک میدانیم که قرآنكريم گوياترين و معتبرترين و تفصيلي ترين بيان و گزارش از سيرۀ نبوي است و سيرۀ پيامبراعظم نيز، با همین قيود، مفسر شایسته و بایستۀ قرآنكريم است.

ساليان متمادي است كه در دانشگاه ها و مراكز ديگر، دانشكده ها و گروه ها و رشته هاي علوم قرآن و حديث برپاست، اما متأسفانه، چيزي شبيه آن به نام «قرآن و سيره» يا «سيره و قرآن» وجود ندارد. اين در حالي است كه قرآن و سيرۀ نبوي از هر چيز ديگر به همديگر نزديك تر و براي تفسير و تبيين يكديگر سزاوارترند.

روال کار ما مسلمانان در طول تاريخ اسلام، اين بوده است كه اين دو را همواره از هم جدا كنيم و از همين رو، نه قرآن را درست خوانده و فهميده ايم و نه سيرۀ نبياكرم را. گويي همۀ مسلمانان و علماي اسلام و آنان كه مي بايست اين پيوند بايسته را ايجاد و نگاهباني مي كردند، اجماع يا دست كم، تواطي كرده اند كه اين جدايي و گسستگي همواره پايدار بماند و سيرۀ عظيم پیامبراکرم - كه به هيچ وجه از مقولۀ تاريخ نيست و در شأن و توان مورخان، قابل تعریف نیست- از سنخ تاريخ انگاشته شود و به محافل و رشته هاي تاريخي و مورخان حواله گردد.

اين غفلت بزرگ در امر جداسازي قرآن از سيره و سيره از قرآن، موجب شده است كه پيوند به ظاهر مبارك و شيرين و پرطرفدار علوم قرآن و حديث هم، عملاً مفيد و مطمئن و مُثمر ثمر واقع نگردد، به گونه اي كه امروزه، برخلاف گذشته كه پيوند و پيوستگي آن دو مورد تأكيد و توجه بود، بر تفكيك و جداسازي آن دو از يكديگر پاي فشرده مي شود. طرح اين تفكيك ناسنجيده در زمان حاضر، دنبالۀ آن تلفیق ناسنجيده در گذشته مي باشد و اين سيرۀ نبوي است كه هم در جريان آن پيوند و هم در روند اين جداسازي مورد غفلت و فراموشي قرارگرفته است. آن زمان كه علوم قرآن و حديث با يكديگر پيوند خوردند، قرآن و سيره از هم جدا بودند و اينك كه جداسازي آن دو مطرح است، باز هم قرآن از سيره و سيره از قرآن جدایند و به راستي معلوم نيست كه پاسخگوي اين همه مسائل و مشكلات كه در اينجا مطرح مي شوند، كيست و چیست.

سورۀ کوثر یکی از سورههای بزرگ قرآن‌کریم

در اين بحث، بنا داريم تفسير سورۀ كوثر را در پرتو سيرۀ نبوی و سيرۀ نبوي را در آيينۀ سورۀ كوثر - هرچند اجمالاً و بهطور ابتدائی- تجربه نماييم. سورۀ كوثر بي آنكه در رابطه با سيرۀ عظيم نبوي لحاظ شود، سوره اي كوچك، بلكه كوچك ترين و كوتاه ترين سورۀ قرآن است، اما اگر تفسير آن را در سيرۀ پهناور و طولاني نبي اكرم جويا شويم، اگر بزرگترين سوره نباشد، قطعاً يكي از بزرگترين سوره ها خواهد بود. اگر بنا باشد كه سورههاي قرآن بزرگ و كوچك داشته باشند، بي شك سورۀ كوثر از سورۀ بقره بلكه از مجموعۀ سوره هاي «سبع طوال»1 بزرگتر و بلندتر است و به نوبۀ خود قرآن مستقلّي است. اين نگاه تكاثري به سورۀ كوثر است كه آن را در قالب يك سطر با سه آيۀ كوتاه نشان مي دهد و عنوان بسيار نارسا و كوته بينانه «كوچك ترين سورۀ قرآن» را بر پيشاني آن مي نشاند؛ غافل از اينكه نام اين سوره (كوثر) خود، حاكي از كثرت، بزرگي و زيادي و بي انتهايي آن است.

ما بايد از اين نگاه تكاثري به سورههاي قرآن «توبه» كنيم؛ از بسياري از حرف هاي معمول و رايجي كه بدون سلطان و برهان در رابطه با قرآن مي زنيم و آن ها را كاملاً درست و قطعي مي پنداريم، بايد «توبه كنيم» و به قول عُرفا، بهخاطر طاعت ها و عبادت هايمان بايد استغفار كنيم و در بسياري از گفته ها و شنيده ها و نوشته ها و خوانده هايمان بازنگريم و از آنها بازگردیم.

اين باورهاي نادرست و برناخاسته از مكتب معصومين(ع) را صرفاً گفته ايم و شنيده ايم يا نوشته و خوانده ايم و هيچ گاه در پي توضیح و تحقيق و ارزيابي آن ها و تعيين درستي يا نادرستي آن ها نبوده ايم. ديگران هم كه از ما شنيدهاند و يا نوشته هاي ما را خوانده اند، آنان هم، توضيحي در قبال آن ها نخواستهاند و آن ها را بي دليل و مدرك از ما پذيرفتهاند، و همينگونه، حرف ها و باورهاي ناراست، نسل اندر نسل منتقل شده و بنيان فكري ما مسلمانان را شكل دادهاند. بدون توضيح و استدلال ياد مي گيريم و بدون توضيح و استدلال به ديگران ياد مي دهيم و آن ها نيز بدون توضيح و استدلال از ما مي آموزند و به افراد ديگر منتقل مي كنند و در جريان اين نقل و انتقال ناسنجيده، بسياري از مسائل و حقايق به سادگي جابجا مي شوند و توهّمات بياساس به جاي حقايق مي نشينند. سورههاي مبارك پاياني قرآن و فصل الخطاب ها و حُسن ختام هاي قرآن، عنوان «قصار السور» يا سورههاي كوچك به خود مي گيرند و عملاً مخصوص كودكان مي شوند و افراد بزرگسال غالباً در شأن خود نميبينند كه به آن ها بپردازند.

عکس العمل پیامبراکرم در قبال اِعطای کوثر

از آنجا كه مجال بحث تنگ است و از اين سوي، با سورۀ كوثر که بسيار بزرگ و گسترده است، سروكار داريم، ناچاريم بحث و بررسي در رابطه با برخي از قسمتهاي اين سوره را به فرصتهاي ديگر حواله دهيم؛ اينكه «انّا اعطیناک الکوثر» چيست و رابطه اش با «انّ شانئك هو الابتر» چگونه است و تفسير هريك از اين دو آيه بر اساس ديگري به چه صورت است و ...، همۀ اينها را فعلاً وامي گذاريم و ابتدا به سراغ وسط سوره يعني «فصلّ لربّك وانحر» مي رويم و اين سؤال را مطرح مي كنيم كه خداوند پس از اينكه چنين كوثري را به پيامبر خويش عطا كرد و با «انّ شانئك هو الابتر» آنرا تضمين نمود و به آن قطعيّت داد و پيامبراكرم را تا قيام قيامت خاطرجمع گردانید، در مقابل، چه وظيفه اي را بر دوش آن حضرت گذاشت؟ به عبارت ديگر، نبياكرم(ع) در برابر اين عطیّۀ بزرگ الهي چه كرد و چه باید میکرد؟

تنها پاسخگوي اين سؤال سيرۀ گسترده و عريض و طولاني پيامبراكرم است؛ سيرهاي كه نه بيست و سه سال، بلكه -دست كم- شصت و سه سال طول دارد و زندگي همۀ كساني را كه به حكم قرآنكريم، نفس پيامبر محسوب مي شوند2، نیز دربرمیگیرد و بنابرآيۀ «انّ شانئك هو الابتر» هيچ گاه پایان پذیر و بسته شدني نيست.

قربانی و فداکاری درقبال دریافت كوثر

«فصلّ لربّك وانحر»؛ بحث صلوات (فَصَلِّ) در ادامۀ همين مباحث به تفصيل خواهد آمد و ديدگاه قرآن و سيرۀ نبوي در اين خصوص بررسي خواهد شد. در اينجا به قسمت دوّم آيه (وانحر) مي پردازيم؛ «نحر» به معناي قرباني است3 و پيامبراكرم در اين آيه مأمور به قرباني كردن است، اما معلوم نيست كه آن حضرت چه چيزي را بايد قرباني كند. به عبارت ديگر، مفعول كلمۀ «وانحر» ذكر نشده است و حذف مفعول حاكي از عموميت آن است.

پیامبراکرم در قبال دريافت كوثر الهي، بنا را بر اين گذاشت كه هر آنچه قرباني كردني است را قرباني كند. پیامبراعظم جريان نحر و قرباني را از خود آغاز كرد: «لعلّك باخع نفسك ألّا يكونوا مؤمنين» (شعراء/۳) و آنگاه هرچه و هركه به آن حضرت تعلق داشت، همه را فدا نمود. هركه به ايشان نزديكتر و نزد او عزيزتر بود، زودتر و سختتر قرباني شد. روند اين قرباني و فداكاري همچنان ادامه يافت و همۀ عزيزان رسول خدا را دربرگرفت تا در نقطۀ اوج به صحنۀ كربلا رسيد و از كربلا و امثال كربلاها گذشت و هنوز هم ادامه دارد.

باري، رسولاكرم در مسير اين كوثر بزرگ الهي هنوز هم فرزندان خود را رسماً قرباني مي كند: «بسم الله و بالله و في سبيل الله و علیٰ ملّة رسول الله». همۀ شهداي عالم كه از پي يكديگر در اين سوي و آن سوي جهان به خون خود مي غلطند، همه در برابر چشمان نبياكرم در پیشگاه خدای سبحان فدا مي شوند؛ پیامبر شهادت يكايك آنان را نظاره مي كند و آنان را در پي هم، تقديم درگاه الهي مي نمايد. اين كوثر، آن چنان عظيم و مبارك و وصف ناشدني است كه به طول تاريخ و به عرض زمان و مكان، به گونه اي لايتناهیٰ، قرباني مي طلبد و همچنان بهاي خود را مي خواهد؛ آن هم در قالب پربهاترين و ارجمندترين و با ارزش ترين جان‌هاي عالم: و من يطع الله و الرسول فأولئك مع الذین أنعم الله عليهم من النّبيّين و الصّدّيقين و الشهداء و الصالحين و حسُن أولئك رفيقا (نساء/ ٦٩)

همۀ اين شهدا در طول تاريخ، در زمان ها و مكان هاي مختلف، در پيوند با يكديگر و به اَشكال گوناگون، همه قربانيان تقدیم شده از سوی نبياكرماند كه سلسلۀ آنان تا ظهور مهدی موعود -صلواتالله علیه- ادامه دارد.

سورۀ كوثر از يك سوي، با اين ايجاز و اختصار بيمانند كه در مرحلۀ لفظ دارد و از سوي دیگر، با آن تفصيل و گستردگي بي انتهايي كه در مقام تفسير و ظهور و بروز دارد، به يك مسلمان مي فهماند كه قدر خود را بداند و متوجه باشد كه كيست و كجاست و دارايي او تا چه حد بزرگ و گرانقدر است و بهخاطر مسلماني او چه ها شده است و كه ها فدا شده اند و ...؛ سورۀ كوثر به ما مي فهماند كه مسلمان بودن و از امت پيامبرخاتم بودن يعني چه؛ از صلب پدر و مادر و اجداد مسلمان به دنیا آمدن يعني چه؛ سورۀ كوثر چشمان ما را مي گشايد و از خواب غفلت مي رهاند و سادهنگري و كوتهبيني ما را علاج مي نمايد، طوري كه ديگر به مسلماني و مسلمان بودن و توابع و لوازم آن بهعنوان مسائل ساده و كوچك و معمولي ننگريم و آن ها را بي نهايت بزرگ، اسرارآمیز و عزيز شماريم.

معنا و مفهوم ابتر

عمدۀ ذهنيت ما در رابطه با آيۀ «انّ شانئك هو الابتر» عبارت از اين است كه خداوند در قالب يك پيشگويي، در برابر شخصي كه نسبت ابتر بودن به پيامبراكرم مي داد، خود او را ابتر و مقطوع النسل اعلام مي كند و به پيامبراكرم تسليت و دلداري مي دهد و به او خاطرنشان مي نمايد كه عاص بن وائل، كه او را ابتر مي خواند، خودش ابتر خواهد شد. گاهي نيز، اين خبر غيبي و پيش گويي قرآن را بهعنوان يكي از جلوه های اعجاز قرآن برمي شمريم و بدين وسيله بحث اعجاز را -به خیال خودمان- پر و بال مي بخشيم.

غافل از اينكه، بنابر مسلّمات تاريخي، همين عاصبنوائل سهمي، پدر يكي از افراد مشهور در تاريخ اسلام يعني عمرو بن عاص است كه او هم فرزند معروفي دارد به نام عبدالله بن عمرو و عبدالله نيز اولاد فراواني داشته است و منطقه سكونت آنان نيز در تاريخ ثبت و ضبط شده است.4

بنابراين، مراد از كلمۀ ابتر در اين سوره، شخص مقطوع النسل نيست، بلكه مراد اصلي از «ابتر» كسي است كه به خوبي و خوشي از او ياد نشود و ذكر خير و -به تعبير قرآن- «لسان صدق» یعنی خوشنامی از او بر زبان ديگران جاري نگردد و همين معناي دوّم است كه معناي نخست (مقطوع النسل بودن) متوقف بدان است؛ يعني اگر به شخص مقطوع النسل ابتر گفته شود، مشروط به اين است كه پس از مرگ او حرفي از وی به ميان نيايد و مورد فراموشي قرارگيرد يا -دست كم- یاد خيري در مورد او بر زبانها نيايد و به نیکي از او ياد نشود و الّا چهبسا افراد بيوارثي كه ياد خير آنان در ذهن و زبان مردم جريان دارد و به عكس، اشخاص حسب و نسب داري كه هيچ نام و نشاني از آنان باقي نمانده است.

يكي از موارد «في ضلال مبين» بودن اعراب جاهلي، همين بود كه آنان شخصي را كه اُجاقش كور بود يا اينكه از اولاد پسر محروم بود، ابتر مي خواندند، به اين حساب كه پس از مرگ او ذكر خيري از وي باقي نخواهد ماند و از همين روي، پيامبراكرم را نيز ابتر خواندند، چرا كه آن حضرت فرزند ذكوري نداشتند.5

منطق آنان اين بود:

بنونا بنو ابنائنا و بناتُنا بنوهنّ ابناء الرّجالِ الاباعدِ 6

یعنی: تنها فرزند پسر است كه به واسطۀ او وجود ما ادامه مي يابد و طومار وجود ما برچيده نمي شود؛ فرزند دختر، حتي اگر صاحب پسراني هم باشد، پسران او از آنِ ما نيستند، بلكه به مردان بيگانه تعلق دارند.

برخي به اين شعر جاهلي استناد مي كردند تا ثابت كنند كه امام حسن و امام حسین(ع) فرزندان رسول اكرم نيستند، بلكه متعلق به مردان ديگري (امام علی) هستند. اينها خوابهایی بود که میدیدند و هيچگاه تعبير نشد و نخواهد شد.7

در حديث مشهوري از پیامبراکرم، كلمۀ ابتر به همين معنا به كار رفته است؛ آنجا كه فرمودند: «كلّ امرٍ ذيبال لميُبدَأ فیه ببسم الله فهو ابتر»8. در اين حديث مشاهده مي شود كه كلمۀ ابتر در رابطه با مسئلۀ نسل و مقطوع النسل بودن و پدر و مادر و فرزندان و ... به كار نرفته است، بلكه عموماً به معناي بیاثر و بیثمر شدن و دنباله نداشتن استعمال شده است.

بر اين اساس، آنچه در معنا و مفهوم اين كلمه اصالت و موضوعيت و اولويّت دارد، تمام شدن و محوشدن و ادامه نداشتن است و لزوماً به شخص مقطوع النسل اختصاص ندارد.

كلمۀ ابتر در آيۀ مورد بحث، ارتباط تنگاتنگي با آيۀ نخست يعني «انّا اعطیناک الكوثر» دارد؛ يعني در پرتو اين كوثر الهي است كه همۀ بدخواهان رسولاكرم ابتر و ناكام مي شوند. فضاي «انّا اعطیناک الكوثر» فضايي است كه در آن، هرچه و هركه از روي بدخواهي قدمي بردارد، ابتر مي ماند. اين اثر وضعي كوثر اعطائي به رسولاكرم است كه هرگونه حركت و تلاش مبتني بر كفر و بيايماني و بدخواهي و لجاجت را محو مي كند. اين كوثر الهي به اندازهاي عظمت دارد كه در برابر آن همۀ عظيم ها حقير و ناچيز مي شوند؛ و همۀ حقيرها نابود و محو مي گردند. هر انساني به هر ميزان كه از مال و مكنت و موقعيت و حسب و نسب برخوردار باشد، اگر بخواهد لحظه اي نسبت به ساحت مقدس مخاطب «انّا اعطیناک الكوثر» بدخواهي كند، با تمام عظمت ها و امتيازاتش رنگ مي بازد و محو مي شود و كنار مي رود: «انّ شانئك هو الابتر».

اين است حقايق قرآن؛ قرآن اين گونه معجزه است؛ اگر مي خواهيم سورۀ كوثر را در مباحث اعجاز قرآن مطرح كنيم، اينگونه بايد به بحث بنشينيم. بايد بگوييم كه سورۀ كوثر تا قيام قيامت همۀ بدخواهان صاحب كوثر را ابتر و ناكام معرفي كرده است. اين سوره از عظمتي سخن مي گويد كه همۀ عظمت ها در برابرش ناچيزند: «و كان فضلُ الله عليك عظيما». اينجا سخن از يك سيرۀ استثنائي است؛ سخن از انساني است كه به ظاهر، چند دهه در ميان انسان ها زندگي كرده است، اما در حقيقت، عمري بس طولانی به طول تاريخ، از ازل تا ابد دارد.

آن روي سخن، اين است كه هركس به هراندازه و به هرشكل و با هر واسطهاي به اين سيرۀ گسترده نزديك شود و اتصال يابد، بزرگ و بزرگ تر و زياد و زيادتر خواهد شد. اين اثر وضعي کوثر الهی است. نقطۀ مقابل و مفهوم مخالفِ «انَّ شانئك هو الابتر» عبارت است از: «انّا اعطیناک الكوثر»؛ یعنی همان گونه كه بدخواهي در برابر اين سيرۀ عظيم، موجب محو و نابودي مي شود، خيرخواهي نسبت به آن، زمينۀ رشد و نموّ و تكثير و توسعه و ادامه و استمرار خواهد بود؛ چنانكه از نبيّ اكرم نقل شده است كه فرمود: «كلّ سببٍ و نسبٍ منقطع يومَ القيامة الّا سببی و نسبي»9.

اينها قواعد حاكم بر هستي هستند كه خداوند در سورۀ كوثر بيان کرده است: «انّا اعطیناک الکوثر»؛ «انّ شانئك هو الابتر». اينها قاعده ها و ضابطههايي هستند كه بر همۀ قواعد و ضوابط استثنا مي زنند و بر آن ها حاكم اند و اين حاكميت را خداوند به آن ها داده است؛ همو كه همۀ حكم ها و حكومت ها و حاكميت ها و ملك ها و مالكيت ها را عطا مي كند؛ و كسي كه تمامي «جعل »ها از اوست: «جعل الظلمات و النور»؛ «جعل الليل و النهار»؛ «جاعل الملائكة رسلا» و ...؛ خدايي كه هرچه هست از اوست و همهكارۀ هستي اوست.

«انّا اعطیناک الكوثر»؛ كسي كه بخواهد عطا و دادۀ خدا را پسبگيرد و در برابر آن بايستد، به دنیا نيامده و نخواهد آمد. «و رفعنا لك ذكرک»؛ كسي كه بخواهد و بتواند نامي را كه خدای محمّد (ص) بالا برده است، پايين آورد، امكان آن وجود ندارد. بنا به گواهي تاريخ، هميشه بودهاند و هستند سفّاكان به ظاهر مقتدري كه با تمامي امكانات در پي اين بودهاند كه ذکر نام رفعت يافتۀ پيامبرخاتم را بر سر مأذنه ها قطع كنند، اما همواره در اين راستا ناكام و نااميد گشته اند.

معنا و مفهوم كوثر

معاني مختلفي كه از ديرباز براي كوثر برشمردهاند، غالباً تفسير مصداقي هستند نه تفسير مفهومي و ما بايد از اين مصاديق به مفهوم اصلي كوثر منتقل شويم و در آن ها متوقف نشويم. اينكه كوثر جويي است در بهشت يا چشمه و حوضي است در آن، و ده ها مورد ديگر10، همه صحيحاند، اما هيچ يك، مفهوم كوثر را دربر ندارند، بلكه همه مصداق آن مي باشند. اين «تفسير مفهومي» است كه بسيار مبارك و كارساز و تعیين كننده است و مي تواند چيستي كوثر و ويژگي هاي آن را بيان كند. تفسير مصداقي مي تواند مكمّل خوبي باشد و فرع بر تفسير مفهومي قرار گيرد؛ اما اگر بهعنوان اساس و اصل تلقي گردد، آفتزا خواهد بود و ما را به حقايق قرآن نزديك نخواهد ساخت.

براساس تفسير مفهوميِ كوثر، بايد گفت كه مصداق كوثر مهم نيست كه چيست؛ جوي آب؛ چشمه، نهر، حوض و ...؛ آنچه در مفهوم كوثر مهم است و اصالت دارد، اين است كه كوثر اگر نهر است، يك نهر معمولي نيست، بلكه نهري است كه نظير و دوّمي ندارد؛ اگر چشمه است، يك چشمۀ آن چناني است كه دوّمي ندارد؛ تك است؛ از جهت كثرت و زيادي يگانه است و بديلي براي آن نيست.

«كوثر» بر وزن فَوعَل، صيغۀ خاصي است كه اوج مبالغه را مي رساند11، البته نه مبالغۀ شاعرانه، بلكه مبالغه در بیان حقيقت را پوشش مي دهد و توان معنايي اش به حدي است كه بالاترين نقطۀ كثرت را دربرمي گيرد و از كثرت در كثرت حكايت مي كند.

اطلاق کلمه كوثر

كوثر در اين سورۀ مباركه، بهصورت مطلق به كار رفته است؛ يعني متعلقي براي آن ذكر نشده است و سراسر سيرۀ نبياكرم نيز، حاكي از اين اطلاق است؛ اگر در اين سيرۀ بيکرانه بهصورت روشمند، سير كنيم و دقت و تأمل نماييم، خواهيم ديد كه كوثر با تمامي وسعت و كثرت و انواع مظاهر و مصاديقي كه دارد، در سيرۀ آن حضرت تجلّي كرده است. خداوند همۀ كثرت ها و زيادي ها و فراوانيهاي كوثرصفت را در ارتباط با هر چيزي كه بتوان تصور كرد، به پيامبر اعظم عطا كرده است. اگر خداوند به لقمان حكمت داد: «و لقد آتينا لقمان الحكمة ان اشكر لله» (لقمان/۱۲)، به پيامبرخاتم، معلمي كتاب و حكمت را اعطا نمود: «و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» (بقره/۱۲۹؛ آل عمران/۱۶۴؛ جمعه/۲).

اگر حكمت لقمان عبارت از «شُكر» بود (ان اشكر)، حكمت نبياكرم -كه گوشهاي از آن در گفتار و رفتار حضرت فاطمه(س) ظهور يافته است- مبتني بر حمدِ الهي است و ميان شكر با حمد، تفاوت از خاك تا افلاك است. اوج حكمت لقماني، تشكّر از خدا در برابر نعمت هاي اوست: (ان اشكر لله)، اما عنوان حكمت پيامبرخاتم، حمد الهي است؛ ايشان معلم «الحمدلله ربّ العالمين» (فاتحة/۲) هستند. اگر به لقمان حكمت و خير كثير داده شد، به رسول اكرم اسلام، بسيار فراتر از آن، دانشگاهِ حكمت اعطا شد، تا بتوانند در آن به اُستادي حكمت، با آن همه وسعت بپردازند و واسطۀ فيض الهي در رساندن خير كثير (حکمت) به مردم جهان در طیّ اعصار و قرون باشند.

شأن و مقام عظیم مسلمانی

اينها تفاوت هاي اسلام با غير آن و مسلمان با غير مسلمان است و پيام اصلي سورۀ كوثر همين است: «انّا اعطیناک الکوثر»؛ اين خطاب در اصل متوجه نبياكرم است، اما بايد توجه داشت كه همين خطاب درصدر عنوان سوره اي از قرآنِ جاويد جاي گرفته است كه مي تواند و بايد همۀ ما را مخاطب خود سازد؛ يعني اگر ما هم در مرحله اي از اين مخاطبه باشكوه قرارگيريم، به همۀ اين كثرت ها راه خواهيم يافت و شاهد تفاوت هاي عظيم و عريض ميان خود با ديگران خواهيم بود.

تفاوت اسلام با خارج از آن و فرق مسلماني با غير مسلماني بسيار زياد است؛ اين تفاوت، تفاوت ميان كثير و قليل نيست؛ تفاوتِ ميان كوثر با قليل و بلكه اقلّ قليل است؛ يعني اين سوي، وسعت و عظمت و فراواني آن چناني و وصف ناشدني است و آن سوي، نهايت كوچكي و حقارت و كمبود و محروميت و نارساييِ آن چناني كه از قليل هم قليل تر بلكه اقلّ قليل است. تفاوت هر چيز اسلامي با غيراسلامی آن هم تا همين حد است؛ فرق ميان دانشگاه اسلامي (دانشگاهي كه از آنِ اسلام است) با غير آن، همين اندازه است. اگر در اين سوي، اوج علم و معرفت و حكمت و تحقيق و پژوهش و ... مطرح است، در آن سوي، بهرغم همۀ دستاوردهايي كه ظهور و بروز دارند، نهايت رکود و تاریکی و سردرگمي و ... حاكم است؛ نسبت جامعۀ اسلامي با غير آن نيز همين است.

حضرت فاطمه زهرا (س) مصداق اتمّ کوثر

حضرت صدّيقۀ طاهره، فاطمۀ زهرا (س) مصداق اتمّ و اكملي از كوثر مي باشند كه خداوند به رسول خاتم اعطا فرمود. يكي از فراواني هاي بي شماري كه از اين وجود مقدس نشأت گرفت، گذشته از فرزندان معنوي ايشان كه بسيار فراوان هستند، كثرت فرزندان نسبي است كه اينك از ميليون ها متجاوز است. اين مشيّت الهي بود كه از نبياكرم، هيچ فرزند پسري بازنماند و نسل كثير آن حضرت از وجود تنها دختر ايشان نشأت گيرد، تا بدين وسيله، بدخواهان و دشمنان آن حضرت كه با معيارهاي جاهلي و تكاثري خود از ديدن كوثرهاي اعطائي خداوند به ايشان عاجز بودند و او و رسالت او را تمام شده و بي دنباله مي پنداشتند، رسواي تاريخ گردند.

پرسش و پاسخ

  • تقابُل هموارۀ کوثر با تکاثر

    سؤال: در رابطه با تقابل دو واژۀ كوثر و تكاثر توضيح دهيد؟

    جواب: اين واژه ها هر دو از ريشۀ «كثر» هستند؛ كوثر حاكي از يك كثرت حقيقي، عمقي و هميشگي است و تكاثر بيان گر يك كثرت صوري، سطحي، كاذب و بيدنباله است. خاصيت تكاثر اين است كه انسان را فريب مي دهد (اَلهاکم) و او را به كثرتهاي ظاهري و كودكانه و ابتر مشغول مي كند و از كثرتهاي حقيقي (كوثر) باز مي دارد، اما كوثر انسان را به تعمّق و ريزبيني و آينده نگري فرا مي خواند و او را در پي كثرت هاي واقعي و دامنه دار و تمام ناشدني گسيل مي دارد. تكاثر موجب تفاخرهاي مقطعي مي گردد، اما كوثر تا ابد افتخارآفريني مي كند. ده ها تقابل و تفاوت ديگر ميان اين دو وجود دارد كه مي توان با تدبر در بيان سورههاي كوثر و تكاثر به آن ها دست يافت.

  • اِعطای کوثر الهی به یکایک مسلمانان

    سؤال: آيا به ما هم كوثر عطا شده است؟

    جواب: بله، البته. ما بايد كوثرهاي وجود خودمان را كشف كنيم. يكي از ويژگيهاي كوثر اين است كه در آغاز چندان فريبا و چشم پُركن نيست. اگر عاصبنوائل يا هركس ديگر، به ديد ابتر به پيامبراكرم مي نگريست، به اينخاطر بود كه در آن زمان پيامبراكرم از كثرتهاي ظاهري و فريبنده چندان برخوردار نبود، مثلاًً پسران رشيد و قوي هيكلي نداشت. چهبسا ما هم اگر در جايگاه آن «شانِیء» و امثال او قرار مي گرفتيم با همين ديد به آن حضرت مي نگريستيم و وجود يك دخترِ تنها در خانه را چندان منشأ اثر نمي دانستيم، كما اينكه امروزه ممكن است با همين ديد به برخي از مردم بنگريم و مثلاًً با اتّكا به داشته ها و دستاوردهاي علمي و فنّي و مالي خود، متكاثرانه آنان را ابتر بدانيم و بخوانيم، غافل از اينكه آنان در وجود خود كوثرهايي دارند كه بعد از طيّ سال ها ظهور و بروز خواهند كرد. بنابراين بايد به دنبال چشم كوثربين بود تا كوثرهاي خود و ديگران را ببينيم.

    بستر و زمينۀ كشف كوثر، ممكن است نزد ما چندان گوارا و باب طبع نباشد، چنان كه قرآنكريم وجود يك همسر ناسازگار در خانه را زمينۀ رسيدن انسان به خير كثير عنوان نموده است12 و بسياري از بسترهاي به ظاهر ناپسند ديگر كه ما معمولاً از آن ها گريزان هستيم، ممكن است زمينۀ رسيدن به كوثرهاي زندگي باشد.

    از سوي ديگر، يكايك نعمتهاي خداوند مي توانند براي ما «كوثر» باشند و اصولاً هر چيزي كه به خداوند منسوب است (انّا) مي تواند براي ما كوثر باشد؛ بستگي به نوع برخوردي دارد كه ما در برابر آلاء الهي داريم. همين قرآن، بزرگترين كوثر الهي است كه خداوند به همۀ ما ارزاني داشته است؛ حتي يكايك سوره ها بلكه آيات آن مي تواند هرکدام، كوثري براي ما باشد، به شرط اینكه برخورد تكاثري با آن ها نداشته باشيم. همين سورۀ كوثر مي تواند براي ما يك كوثر باشد، البته اگر برخورد كوثري با آن داشته باشيم؛ اگر به ديد تكاثري بدان بنگريم، سهمي از آن در زندگي نخواهيم داشت و منشأ خيري براي ما نخواهد بود و همان جايگاهي را خواهد داشت كه اكنون نزد ما دارد: كوچكترين سورۀ قرآن که داراي سه آيه است؛ يك شأن نزول هم دارد و مناسب است كه در روز تولد يا وفات حضرت فاطمۀ زهرا (س) يا در برخي از نمازها قرائت شود و ... .

    امامان اهلبيت(ع) با نگاه كوثري به همه چيز مي نگريستند و از نگاه تكاثري به شدت پرهيز مي كردند؛ گفتهاند روزي اميرالمؤمنين امام علی(ع) طبقي پُر از هستۀ خرما با خود حمل مي كرد، يكي از اصحاب پرسيد كه آن چيست و به چه كار مي آيد؟ امام در پاسخ فرمود: انشاءالله درختان خرما و یک نخلستان است كه دارم با خود مي برم.13

    احاديث بسياري از معصومين (ع) نقل شده است كه در آن ها كار به ظاهر كوچكي بهتر و برتر از صدها و هزارها كار به ظاهر بزرگ معرفي شده است؛ كلمات «... خيرٌ مِن ...» و يا «... افضل مِن ...» و امثال اينها، كليدهايي است كه مي توانند ما را در جستجوي اين احاديث ياري كنند. در اين احاديث آنچه پيش از اين كلمات ذكر شده است، مصداق كوثر هستند و آنچه بعد از آن ها مي آيند، مظهر تكاثر مي باشند. با تأمل و تدبر در اين قبيل احاديث مي توانیم به معيارهاي تشخيص خير و شر از نگاه ائمۀ معصومين (ع) دست يابیم و بر اساس آن ها كوثرهاي زندگي را شناسايي كنيم.

  • وظایف مسلمانان در قبال اِعطای کوثر الهی

    سؤال: عمل به دستور «فصلّ لربّك وانحر»، در رابطه با ما چه صورتهايي مي تواند داشته باشد؟

    جواب: اين دستور، در ارتباط تنگاتنگ با توانمندی كوثربيني و كوثريابي است. تا كوثري نبينيم و نشناسيم، انگيزۀ «صلاة» و «نحر» نيز نخواهيم يافت. هرچه بيشتر عنايات و الطاف و عطاياي الهي را در زندگي مان احساس كنيم و درك نماييم، به همان اندازه آمادۀ «صلاة» و «نحر» خواهيم بود و بالعكس، اگر در زندگي كوثرهاي الهي را درنيابيم و فضل و عنايت حق تعالي را نبينيم و نشناسيم، حال و انگيزه نماز و قرباني نيز نخواهيم داشت. بر اساس همين معيار مي توانيم تشخيص دهيم كه ما تا چه اندازه از نگاه كوثربين برخورداريم، یا تا چه حدي از آن محروميم.

    در همين زندگي روزمرّۀ خود شاهديم كه برخي بهخاطر موفقيت ها و پيروزی هاي نسبي كه در زندگي به دست مي آورند، قرباني و احسان مي كنند و در پرتو آن نشاط و شادي كه كسب مي كنند، برخي از تعلقات مادّي و دنيوي را به راحتي پاره مي كنند و به انفاقها، قرباني ها و دست ودل بازيهايي دست مي زنند كه تا پيش از آن ممكن نبود به آن سمت و سوي بروند.

    براي اينكه خود را به روشني و وضوح، مخاطبِ «فصلّ لربك وانحر» ببينيم، بايد نداي «انّا اعطیناک» را به خوبي بشنويم و کوثرهای اعطائی پروردگارمان را یک به یک شناسایی کنیم و داراییها، فراوانی ها، افزونی ها، کثرت ها، لطف ها و مرحمت های بی شمار خداوند در حقمان را بهخوبی درک کنیم. آنگاه، بیآنکه خود بخواهیم، در مسیر فداکاری و قربانی گام خواهیم نهاد و به تعبیر مولوی تحت تاثیر کوثرهای الهی سرخ رو و سیراب خواهیم شد و خوی رسول اکرم در رابطه با کوثر در ما هم تزریق خواهد شد:

    نه تو اعطیناک کوثر خواندهای پس چرا خشگیّ و تشنه مانده ای

    هرکه را دیدی ز کوثر سرخرو او محمّدخوست با او گیر خو

    هركه را ديدي ز كوثر خشگلب دشمنش مي دار همچون بولهب14

  • رفع تعارض روایات اسباب نزول با تفسیر ارائه شده از سورۀ کوثر

    سؤال: روایات شأن نزول این سوره، با این مباحث و مطالب چگونه سازگارند؟

    جواب: هیچ منافاتی میان آنها نیست، اینها نیز بهنوعی شأن نزول محسوب می شوند. شأن سورۀ کوثر واقعاً همین است که در لحظات مختلف زندگی، بهطور مکرر و به مناسبت های گوناگون بر ما نازل شود: آنگاه که در معرض گزش و توهین و تحقیر دیگران قرارمی گیریم؛ آنگاه که خود را کم و ناچیز و نادار و بیچیز می بینیم؛ آنگاه که محزون و دلگیر می شویم؛ وقتی که دارایی های خود را فراموش می کنیم؛ آنگاه که به ظاهر، برخی از نعمت ها از ما دریغ می شود و از برخی از الطاف الهی محروم می شویم؛ آنگاه که در معرض تهدید دشمنان قرار می گیریم؛ آنگاه که با معیارها و میزان های سطحی و تکاثری به جهانیان می نگریم یا آنان به ما می نگرند؛ آنگاه ... و ده ها و صدها گاه دیگر که همۀ آنها بسترها و فرودگاه های مناسبی برای نزول سورۀ کوثر هستند.

    در احادیث شأن نزول این سوره آمده است که روزی نبیاکرم (ص) در پی اهانت برخی از مشرکان -که از ایشان با عنوان «ابتر» یاد کرده بودند- محزون و غمگین شدند. وقتی سورۀ کوثر نازل شد، آن حضرت شاد و خرّم و خندان گشتند. 15

    غالب علما و مفسران بزرگ در مباحث مقدماتی فهم و تفسیر قرآن، تأکید و خاطرنشان کردهاند که خصوص سبب نزول، نمیتواند حکم آیه را به آن سبب اختصاص دهد و آن را از جریان و تسرّی به موارد مشابه باز دارد. بر این اساس، مشاهده می شود که میان مباحثی که مطرح شد و احادیث شأن نزول این سوره، هیچ ناسازگاری وجود ندارد، بلکه این احادیث زمینه های مناسبی محسوب می شوند که ما در پی شناسایی موارد و مصادیق مختلف کارآیی سورۀ کوثر باشیم؛ چنانکه از حدیثی که ذکر شد می توان به این نکته رسید که اصولاً سورۀ کوثر لبخندآفرین و خرّمیبخش و جبرانکننده و تسکینآور است. مع الوصف، شکی نیست که مخاطب اصلی و حقیقی و نخستین این سوره و سوره های دیگر، شخص نبياکرماند.

پاورقی

1 اصطلاحاً بهمعنای هفت سوره طولانی در آغاز مصحف شریف که عملاً سورههای دوّم تا نهم (هشت سوره) را در ترتیب مصحف شریف دربرمیگیرد. «سبع طِوال» یا «سبع طُوَل» یکی از مباحث علوم قرآنی است.

2 آیۀ مباهله: فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين (آل عمران/۶۱)

3 لسان العرب، ۵/۱۹۵

4 رک: الطبقات الکبری، ۳/۱۹۱؛ الاخبار الطوال/ ۱۹۹؛ تاریخ طبری، ۵/۴۸

5 نک: تفسیر طبری، ۳۰/۲۱۲

6 تفسیر قرطبی، ۱۶/۷۹

7 برای مطالعه بیشتر در این خصوص، رک: ورعی، سیدجواد، بحثی تفسیری و فقهی در انتساب سادات به پیامبر(ص)، مجله پیام زن، شماره ۱۷۹ و ۱۸۰، ص: ۱۱۰

8 المیزان، ۱/۱۶

9 الخصال/۵۵۹

10 مجمع البیان، ۱۰/۸۳۶

11 المیزان، ۲۰/۳۷۰

12 نساء/۱۹

13 وسائل الشیعه، ۲/ ۵۳۱

14 مثنوی معنوی، دفتر پنجم

15 منهج الصادقین، ۱۰/۳۶۲